آنا صحیفه اخبار فارسی |
دكترخانلري بعد از این يك سري مباحث نظري و تاريخچة زبان شناسي وارد مباحث مربوط به زبان ايران مي شود و از اينجا به بعد است كه مشتركات او با اخلاق عمومي باستانگرایان و شووينيست ها رخ مي نماياند. نقطة آغاز حركت او در اين بخش با سرزمين ايران نسبتي ندارد و از جايي آغاز مي گردد كه فرسنگ ها با سرزمين ايران فاصله دارد؛ گويي تكوين ايران مورد نظر آقايان در زهدان ديگري بوده است. به تعبير دكترضياء صدر:
« استاد اين خشت اوّل كج را مبناي تعيين اصل قومي و نژادي و نيز زبان اوّليّة همة آن ايرانيان مورد نظرشان كه در درون اين چهار خطّ فرضي هم قرار ندارند، تحت عنوان «زبان ايراني» و نه البتّه زبان ايرانيان چنين بنا مينهد: «در هزارة سوم پيش از ميلاد مسيح، قومي وجود داشت كه به زبان خاصّي تكلّم ميكرد. زبان شناسان قرن نوزدهم زبان آن قوم را هندو اروپائي ناميده اند. »(كثرت قومي و هويّت ملّي ايرانيان، تأليف دكترضياء الدّين صدرالاشرافي، ص 88)
چنانکه مشاهده می شود خانلری ریشۀ ایران و ایرانی را در جایی دور و خارج از چهارچوب سرزمینی که ایران می نامیم؛ جستجو می کند و این نگاه معیوب و آمیخته با بلاهت وجه مشترک همۀ باستانگرایان، آریایی بازان و فارسی گرایان ایرانی است که سرزمین و مردم خود را رها کرده و در ناکجاآبادی به دنبال ریشه های قومی خود می گردند. خانلری به پراكنده شدن طوايفي از آن قوم در اكناف جهان و انشعاب از آن زبان اصلي اشاره مي كند و زبان ايران را يكي از شعب زبان «هندواروپايي» ؛ يعني، «هندوايراني» می داند. او خود را در تعيين مفهوم ملّت ايران و هويّت ايراني تنها به قوم اسطوره اي ـ و نه واقعي و تاريخي ـ آريائي محدود ميسازد:
« از جملة اين شعبه ها که در زبان هندو اروپائی به سبب مهاجرت و جدائی طوایف آن به وجود آمد؛ یکی زبانی بود که امروز آن را هندوایرانی یا آریائی مي خوانند.» (زبان شناسي و زبان فارسي، ص 59)
اين در حالي است كه نویسنده در جای دیگری از کتاب خود از مکان و زمان زبان اوستایی که در کرونولوژی مورد قبول ناسیونالیست های فارسی گرا و باستانگرا از زبان های ایرانی در جایگاهی ماقبل فارسی باستان عهد هخامنشی قرار می گیرد؛ اظهار بی اطّلاعی کرده و اظهار می دارد: مكان و زمان رواج زبان اوستائي را به تحقيق نميتوان معلوم كرد. (رک. همان, ص 64)
تاریخ
2019.08.04 / 14:00
|
مولف
علی بابازاده
|