این کتاب تحلیل روانشناختی تحولاتی است که ماندن طولانی در قدرت، در شخصیت و ساختار روانی صاحبان قدرت پدید میآورد و حتی آنان را به برخی بیماریهای نهفته روانی گرفتار میکند.
بهگونهای که از نقطه ای به بعد، دیگر نه خودشان میتوانند تغییری در خود ایجاد کنند و نه دیگران جرأت میکنند بیماری را به آنان گوشزد کنند.
از سوی دیگر لذت ناشی از قدرت، موجب افزایش ترشح هورمونّهای دوپامین و سروتونین در مغز میشود که به تدریج تمایل به تکرار این لذت موجب تلاش فرد برای دستیابی به قدرت بیشتر میشود.
از سوی دیگر نیز افزایش مداوم ترشح این هورمونها منجر به اعتیاد مغز به آنها میشود و آنگاه همین اعتیاد فرد را وا میدارد که با شدت بیشتری بکوشد تا روزبهروز قدرت خود را بسط دهد تا لذ حاصل از قدرتش کاهش نیابد (دقیقاً مانند وقتی معتادان مجبورند دوز مصرفی خود را بالا ببرند تا میزان رضایتشان کاهش نیابد)
و چنین میشود که کمکم یک انسان سالم معمولی، وقتی در بلندمدت در قدرت میماند به یک دیکتاتور بیمار بدل میشود.
فرقی نمیکند، این روحیه دیکتاتوری میتواند در خانه باشد، در اداره باشد، در وزارتخانه باشد یا حتی در نانوایی باشد.
هر موضعی که به ما احساس قدرت بدهد، میتواند ما را معتاد کند و به همین علت در برابر تغییر آن وضعیت مقاومت میکنیم.
اشپربر به خوبی توضیح میدهد که چرا امکان ندارد در جامعه ای که مردمان عادیاش در خانه و کارخانه، دیکتاتور نیستند، حاکمان دیکتاتور به وجود آید.
چقدر این جمله منتسب به مارک تواین، نویسنده و طنزپرداز آمریکایی، دقیق است که گفته است:
سیاستمداران و پوشک بچه ها باید زود به زود عوض شوند؛ هر دورا به یک دلیل!
مطالعات زیادی در اقتصاد نهادی و اقتصاد رفتاری نشان میدهد که ناتوانی بزرگسالان و سیاستمداران در همکاری برای توسعه کشورشان، به عدم شکل گیری ویژگیها و توانمندیهایی در کودکی آنان باز میگردد.