آنا صحیفه اخبار فارسی |
در تاریخ آذربایجان، سالهای پس از شکست فرقه، سخت ترین و خفقان آمیزترین سالها برای آذربایجان بود رژیم شاه بر همه اتفاقات به دیده امنیتی می نگریست حتی برای ریاست سمتهایی چون استاندار و ریاست دانشگاه تبریز نیز یک ژنرالی نظامی گماشته می شد.
گویند پس از سرنگونی فرقه دمکرات، وقتی در آذربایجان طرفداران فرقه قتل عام می شدند در آن سوی مرزها رهبران فرقه مانند پیشه وری، صادق پادگان و رحیم قاضی بدور باقروف جمع شده از او درخواست می کنند که در مقابل خونریزی ها تدبیری بیندیشد به گفته شاهدان، باقروف با استالین تماس گرفته مسئله را با او در میان می گذارد در جواب استالین چنین می گوید: «من بخاطر 5ملیون آذربایجان ایران نمی توانم جنگ جهانی سوم را آغاز کنم».
از سال 1325 تا 1340 غير از قصهها و شعرهاي مبتذل هم سطح حسينكرد و اميرارسلان و مقداري نوحه و باضافه شعر حيدربابا، تقريباً در ايران، هيچ كتاب و نشريهاي بزبان تركي امكان انتشار نيافت. پليس انتشار كتاب و نشريه به زبان تركي را عملاً ممنوع كرده بود. به طوري كه در دهه چهل، نگهداري و خواندن چنين كتابها، مخاطرات زيادي در پي داشت، در آن سالها، صمد بهرنگي و دوستانش در به در به دنبال كتابهاي تركي ميگشتند و هر نوع خطري را به جان ميخريدند.
اما در آن سالها، جفایی که بر حاجی زاده طنزپرداز و هنرمند تئاتر آذربایجانی رفت تقریبا مثال بارزی از سرنوشت رقت بار هنرمندان و نویسندگان پس از شکست فرقه بود. یک گروهبان ارتش شاهنشاهی در زندان تبریز با تحقیر، میرزا باقر حاجی زاده معلم و هنرمند تئاتر را در حالی که سخت مریض بود به جرم وطن فروشی در زیر کتک له و لورده ساخت وقتی تیمسار شوکت به گزمگان اداره آگاهی دستور داد تا «این مرتیکه وطن فروش را آدم کنند» حاجی زاده که فقر مچاله اش کرده بود در پاسخ گفت:
«تیمسار من امروز برای غذا پول نداشتم خواستم قابلمه ام را بفروشم موفق نشدم چه طور می توانم وطنی به این بزرگی را بفروشم!».
او قبل از این، زمانی در دوره فرقه چشم و چراغ مردم تبریز بود کسی از اهالی تبریز نبود که در گرداب مشکلات و مرارتها نخندانده باشد و در دهه 20در کل تبریز چنان شهرتی به هم رسانده بود که کسی نبود که او را نشناسد اما پس از شکست فرقه دمکرات، در زمان مردن، کسی نبود که او را بشناسد!
به همین خاطر، در شباهنگام وقتی تک و تنها و گرسنه از برف و سرما در یکی از خیابانهای تبریز یخ زد کسی پیدا نشد تا او را بشناسد وقتی جسدش را به عنوان «مجهولالهويه» به گورستان طوبائيه تبریز حمل میكردند، كسي در تشييع جنازه اش شركت نكرد...
هنرمند، حسابی بی صاحب مانده بود!.
تاریخ
2019.12.13 / 12:11
|
مولف
علی مرادی
|