یوخاری

روزنامه نگار میخ طویله و باقی قضایا!

آنا صحیفه یازارلار
12 Punto 14 Punto 16 Punto 18 Punto

مجموعه ‌ای هفت جلدی خاطرات علم را باید خواند او در یکی از خاطراتش می نویسد: «دیدم شاهنشاه خیلی کسل هستند، مقداری از قصه های زمان مصدق که در آن وقت واقعا غصه بود برایشان تعریف کردم...

منجمله مدیر یک روزنامه مصدقی را در مشهد که فکر می کنم نام خوشه یا سنبله داشت و به زن من فحاشی کرده بود وسیله مرحوم محمد رفیع خان خزاعی در مشهد دزدیدم و محمد رفیع خان او را برای من به بیرجند فرستاد.در بین راه میخ طویله ای به مقعد او فرو کرده بودند که واقعا خیلی باعث ناراحتی من هم از لحاظ انسانی و هم از لحاظ این که مبادا بمیرد شد. بالاخره آن قدر او را نگاهداشتیم و معالجه کردم تا مصدق افتاد شاهنشاه خیلی خندیدند و قدری از وضع کسالت در آمدند»(خاطرات علم، جلد دوم.ص229).

خاندان عَلم کهن‌ترین خاندان‌های خراسان بود نخستین باری که نام خاندان علم در تاریخ آمده‌ زمان منصور دومین خلیفه عباسی است.در سال ۱۳۱۸به اشاره رضاشاه با دختر قوام ‌الملک شیرازی، پیوند زناشویی بست. پیش از آن،پسر قوام‌الملک با اشرف پهلوی ازدواج کرده بود این حاجی قوام در شیراز جزو مشهورترین خانواده بود که عبدالله مستوفی در خاطراتش نقل می کند که وقتی این حاجی قوام زنش فوت کرد در مجلس ترحیم اش، حاجی قوام نشسته بود و طبقات مختلف شهر براى عرض تسلیت زن اش می آمدند.كربلائى رجب که ساده بود براى اظهار همدردى گفت: «آقاى قوام ،گمان نكن كه تنها عيال تو مرده بلكه عيال کل اهالی فارس برحمت خدا رفته است!» از قرارى كه میگويند حتى خود قوام الملك هم از اين تسلیت گویی مضحك نتوانست از خنده خوددارى كند!(عبدالله مستوفی،شرح زندگانی من...ج1ص39)

چند ماه قبل از کودتای28مرداد، اسدالله علم بخاطر دسیسه هایش بر علیه دولت وقت،به دستور مصدق به بیرجند تبعید شده اما درآنجا نیز علَم با بهره ‏گیری از کمک طرفداران محلی خود اقدامات گسترده‌‏ای علیه دولت مصدق آغاز کرد البته مبارزه مردم خراسان و طرفداران مصدق، در مقابلِ علم و طرفدارانش نیز بی مهابا ادامه داشت و نشریات بومی مطالب بسیار تندی بر ضد وی منتشر کرده و مقالات معددی در وابستگی علَم به انگلستان می نوشتند،که علم از دست آنها خشمگین شده در صدد انتقام برآمد و در بالا به نمونه ای از آن اشاره کردم. پس از سرنگونی دولت مصدق، علم، بی‌درنگ به تهران و بقدرت برگشت و بعدها به محرمترین یارِِ غارِ شاه بدل گشت اما به میزانی که دیکتاتوری اوج میگرفت، کم کم، علم نیز مشاوره هایش رنگ می باخت چون دیکتاتور پس از اعلام حزب رستاخیز دیگر خود را عقل کل می پنداشت!

در خرداد ۱۳۵۶ مخالفتِ علم بر سر قرارداد تقسیم آب رودخانه هیرمند میان ایران و افغانستان، باعث کدورت بیشترِ علم شده حتی بفکر استعفا از وزارت دربار افتاد. در 1356برای معالجه به خارج از کشور رفت.کاروان انقلاب به تازگی راه افتاده بود و همزمان با آن، دو سرطان مشابه نیز بر جان هر دو یار گرمابه و گلستان افتاده و رو به رشد بودند.

در اثر انقلاب،اوضاع بغایت سخت شده بود علَم که در ۱۳ مرداد ۱۳۵۶ هنگامی که دوران نقاهت را در جنوب فرانسه سپری می‌کرد شاه تلفنی از او خواست که استعفا دهد و به جای او، هویدا به وزارت دربار منصوب شد که باعث شگفتی علم شد. در اسفند ۱۳۵۶، نامه‌ای مفصل به شاه نوشت و در آن بسیار صریح در مورد وخامت اوضاع کشور به شاه هشدار داد شاه هم در پاسخ نامه اش گفته بود:

«مشاعرش را از دست داده‌است!» وقتی علم اشاره کرد که من خیر و صلاح ات را میخواهم و گر نه در حال مرگ هستم و یک پایم در این دنیا و یک پایم در آن دنیاست...شاه در جواب گفته بود: به او بگویید این پایش را هم برداشته به آن دنیا بگذارد و خیال ما را راحت کند!

دیگر در این زمان نه دل و دماغی برای خانم بازی ها مشترک بود و نه حکایت میخ طویله و روزنامه نگار برای خندانِ رفیق گرمابه کفایت میکرد! اوضاع بغایت بر هر دو رفیق ناهمساز شده و زمین بشدت سفت گشته بود که دیگر سخن همدیگر را هم نمی توانستند تحمل کنند! بقول ضرب المثلِ ما تورکها:

تاریخ
2020.01.22 / 11:33
مولف
علی مرادی
شرح لر
دیگر خبرلر

نه آغلارسان، نه سیزلارسان، بیر دردی بئش اولان کؤنلوم...

تبریز دلیلری بیزی اؤزباشینا بوراخدی... – تبریزلی یازار

تبریزلیلره آچیق مکتوب: او کیشی کیمدیر؟

هیمنیمیزه غضبیمیز واردی، میزیلدانیردیق…

ارمنی تعصبو چکه‌ن «بایقوش» آذربایجانلیلار

ارمنیلر بو دعوتی قبول ائتمیرلرسه…

فاجعه اؤنوندییک: رژیمدن حاقیمیزی زورلا آلمالیییق!

سیز ۴۰ میلیونو اونوتموسوز – بایرامینیز مبارک

ارمنیلرین تهدید ائتدیی لو عسگروو وفات ائتدی

سلیمانی‌دن باکییا گؤره تهرانا سنساسیون اتهاملار

خبر خطّی
Axar.az'da reklam Bağla
Reklam
Bize yazin Bağla