یوخاری

"اندیشه نو فرزانه و اڪینچی زردابی"

آنا صحیفه یازارلار
12 Punto 14 Punto 16 Punto 18 Punto

دولت اصلاحات بهار ڪتاب و نشریات بود.آنروزها دانشجو بودم و یڪی از تفریحات آخر هفته من پرسه زدن در ڪتابفروشیهای میدان انقلاب و خرید سهمیه یڪ هفته ڪتاب برای مطالعه بود.درست در اول ڪارگر شمالی پاساژی بود ڪه یڪی از مغازه های طبقه فوقانی آن انتشارات اندیشه نو بود و یڪ تابلو هم به دیوار همڪف با مضمون "ڪتابهای تورڪی آذربایجانی" چسبانیده بود.بهار ۸۱بود ڪه بالاخره یڪروز از پله ها بالا رفتم و جلوی مغازه پیر مرد خوش مشرب و باحوصله تبریزی ایستادم و به ڪتابها خیره شدم و با هجی ڪردن عنوان بعضیها را خواندم،پیر مرد با خوشرویی مرا به داخل دعوت ڪرد،در همان خوش و بش اول از روی لهجه ام فڪر ڪرد ڪه من اهل ساوه هستم و پیش خودش اسمم را "ساوالی دوستوموز" گذاشت!با اینڪه بعدها گفتم ڪه همدانی هستم ولی باز هم خندید و مرا تا آخرین گفتگویمان- ڪه دو سال پیش و برای سفارش و ارسال پستی چند ڪتاب به آدرس همدان بود- باز هم ساوالی دوستوموز خطاب ڪرد.

با جمعی از دوستان اسم آن ڪتابفروشی ڪوچڪ و صمیمی را " اوجاغیمیز" گذاشته بودیم.برای سالها آنجا میعادگاه ما بود،قرار دیدارمان را آنجا میگذاشتیم و همدیگر را آنجا پیدا میڪردیم.

چند ماه بعد از آشناییمان در تابستان ۸۱ فڪر ڪنم برای اولین و آخرین بار اندیشه نو در نمایشگاه ڪتاب همدان غرفه دایر ڪرد.سالهای رونق ڪتاب و مطالعه بود و نمایشگاه همدان هم دست ڪمی از تهران نداشت،تعطیلی تابستان بود و باید ڪلی ڪتاب ڪه دوست داشتم میخواندم،همه غرفه ها را زیر و رو ڪردم،وقتی به اندیشه نو رسیدم ڪم مانده بود از شعف بیخود شوم،ڪناری ایستادم و استقبال همشهریانم از ڪتابهای تورڪی را تماشا ڪردم،چقدر آن صحنه ها برایم لذت بخش بود!ڪتاب تازه ای آورده بود با عنوان "آذربایجان تورڪجه سی بیرینجی صینیف ایچون" چند جلد خریدم و به ڪودڪان خانواده و فامیل هدیه دادم،فڪر ڪنم بعضی از آنها هنوز آن ڪتاب را دارند،بعضی از آن ڪودڪان هم ڪه امروز جوان رعنایی شده اند از دغدغه مندان زبان مادریمان هستند.

سالهای بعد بارها به تبریز رفتم و از انتشارات ڪتابهای تورڪی هربار ڪوله باری از ڪتاب با خودم آوردم،به تڪ و توڪ ڪتابفروشیهای اورومیه و اردبیل و خوی و زنجان هم سر زدم ولی هیچ ڪدام جای "تهرانداڪی اوجاغیمیز " را نمیگرفت،هنوز هم هر وقت راهم به تهران میافتد هر جور شده خودم را به ڪتابفروشی پیر مرد خوش مشرب تبریزی میرسانم،اصلا سر ڪشی به آنجا مثل انجام مناسڪ مذهبی برایم شده است!تهران بروم و سری به اندیشه نو نزنم و چند ڪتاب نخرم انگار چیزی گم ڪرده ام.

این اوآخر ڪم حوصله شده بود،تعداد عنوانهایی ڪه چاپ میڪرد سال به سال ڪمتر و تیراژها پایین و پایینتر میامد، سخت گیریها هم بیشتر و بیشتر میشد،یڪی دو بار هم با همین بهانه ای ڪه امروز پلمپش ڪرده اند از حضورش در نمایشگاه ڪتاب جلو گیری ڪردند.

"اندیشه نو" چه اندیشه ی دور بینی داشته مرحوم فرزانه روزی ڪه این اوجاق را برایمان روشن میڪرد.طنین این نام هر بار نام نشریه "اڪینچی" را در خاطرم زنده میڪند،حسن بیگ زردابی با نشریه اڪینچی‌اش همچون ڪشاورزی ڪهنه ڪار چنان بذری پاشید ڪه هنوز هم رویشها و زایشهایش در دو سوی آراز ادامه دارد،ڪتابفروشی محبوب ما پلمپ شده است اما اوجاقمان خاموش نیست،رویش بذرهای اندیشه ی نوینی ڪه فرزانه ها پاشیدند همچنان ادامه دارد...

تاریخ
2020.01.22 / 10:36
مولف
صمد قربانی-همدان
شرح لر
دیگر خبرلر

نه آغلارسان، نه سیزلارسان، بیر دردی بئش اولان کؤنلوم...

تبریز دلیلری بیزی اؤزباشینا بوراخدی... – تبریزلی یازار

تبریزلیلره آچیق مکتوب: او کیشی کیمدیر؟

هیمنیمیزه غضبیمیز واردی، میزیلدانیردیق…

ارمنی تعصبو چکه‌ن «بایقوش» آذربایجانلیلار

ارمنیلر بو دعوتی قبول ائتمیرلرسه…

فاجعه اؤنوندییک: رژیمدن حاقیمیزی زورلا آلمالیییق!

سیز ۴۰ میلیونو اونوتموسوز – بایرامینیز مبارک

ارمنیلرین تهدید ائتدیی لو عسگروو وفات ائتدی

سلیمانی‌دن باکییا گؤره تهرانا سنساسیون اتهاملار

خبر خطّی
Axar.az'da reklam Bağla
Reklam
Bize yazin Bağla