آنا صحیفه یازارلار |
میخواستم نقدی کلی بر نوشته کتاب محمد خاتمی تحت عنوان « آئین اندیشه در دام خودکامگی»* بنویسم اما چنین نقدی تا حدی مضاف خواهد بود چون برخی از ادلهها اساسا با آنچه که ما تحت عنوان تورک آذربایجان تحلیل میکنیم، رابطه چندانی ندارد اما از جهاتی دیگر نقد کتاب ضروری است.
در قضایایی که مربوط به تاریخ ایران است و از دید و نگرش تورکان به مقولهای که مرتبط با محتوای زاویه تاریخی کتاب را در بر میگیرد ضرورت نقد ایجابی است. من باید یادآوری کنم برخی از جوابهایی که میبایست علیه دلائل تاریخی جناب خاتمی بیاورم در نقد کتاب سید جواد طباطبایی آوردهام لذا لزومی به تکرار آن نمیبینم زیرا اولا ملال آور است ثانیا دلالت هر دو نویسنده به مقوله تاریخ خصوصا واکاوی قرون چهارم و پنجم تقریبا یکسان است و در واقع به قول فارسها « مو نمی زند». خوشبختانه گنجینه اذهان عمومی در جامعه در حال رشد فزاینده است و قرائن نشان میدهد که نگاه کلیشه دیدگاه غربیان و پان ایرانیستها به تاریخ ترک برداشته و قابل برگشت به گذشته سابق خود هم نیست.
جناب سید محمد خاتمی نیز همانند طباطبایی نشان می دهد که موتور متحرکه عصر زرین به تعبیر فرای در قرن چهارم و پنجم برای تمدن اسلامی، ایران بوده و ظهور خوارزمشاهیان و سلجوقیان پایانی بر این عصر طلایی است.
البته در این میان فرق اساسی بین طباطبایی و خاتمی وجود دارد اولی این تمدن را به نام ایران و تمدن ایرانی مهر میزند ولی دومی به نام ایران و تمدن اسلامی تمام می کند.
***
مشکلی که وجود دارد این است که چه چیزی در قرن چهارم و پنجم افتاده است که این قدر آقای خاتمی برای عسرت قرون بعدی به تعبیر ایشان، اینگونه بیتابی میکند. جواب را خود ایشان میدهد: ظهور قشری گری و سطحی نگری تورکان، پرچم علم را پائین کشید و بدین ترتیب شریعت را بر عقل و باطن ترجیح داد.
***
قرن چهارم به درستی دانشمندان بزرگی را در درون خود پرورش داد. اما این دانشمندان به لحاظ نژادی به کدام گروه قومی منتسب بودند بدیهی است که بیشتر این هنرمندان و دانشمندان در اصل ایرانی یا پرشیا نبودند بلکه متشکل از اعراب، تورک ،پارسی، بودند فارابی و ابنسینا ماهیتا تورک بودند اما حتی آوردن چنین دلیلی نمیتواند به ما این امکان را میسر سازد که از آن استنتاج کنیم تمدن اسلامی همان تمدن تورکی است.
اگر معیار تمدن را بر زبان قرار دهیم در این صورت تنها می توان از تمدن عربی نام برد زیرا اکثریت کتب تالیفی به این زبان است، پس در این صورت عصر زرین تمدن ایرانی که جناب طباطبایی و خاتمی مدعی آن است بادی بیش نیست.
اما اگر مفروضات جناب سید محمد خاتمی را در نظر بگیریم باز موضوع ابتر مینماید زیرا مفهوم ایران در قرن چهارم چه معنایی میتوانست داشته باشد در حالیکه ایران وجود خارجی نداشت. به غیر از این، نوشتجات عربی ابنسینا و فارابی، ابوریحان بیرونی و شیخ اشراق چه نسبتی با ایران داشت که آن را عصر زرین فرهنگ ایرانی بنامیم.
یعنی اگر بخواهیم تاریخ فرهنگی این کشور را با آنچه که در ادبیات سیاسی ملیت و ملیگرایی ممزوج کنیم پای تعریف میلنگد.
خاتمی حاکمیت خوارزمشاهیان را قشری گری و تعصب میخواند اما دقت نمیکند که همین سطحی نگری و جدال و جدل بر سر حقانیت فلان مذهب نیز در دولت آل بویه وجود داشت که نمونه آن جهد و کوشش این سلسله برای برانداختن حکومت عباسی است.
عدم توجه به اشعار نژاد پرستانه و متعصب فردوسی حمل بر سطحی نگری عنوان می شود، حال آنکه دربار محمود غزنوی پر از دانشمندانی چون ابوریحان بیرونی بود فیالواقع دلیل قشریگری محمود خوارزمشاهی معلوم نیست در چه موردی است شاید به این دلیل که محمود میانه خوشی با علویان نداشت. در مورد سلجوقیان خاتمی با حدت تمام حمله سلجوقیان به امپراطوری بیزانس را دلیل موجه بر عدم خردورزی آنها محسوب میکند و پیامی بارز بر پایان عصر زرین بر میشمارد، تقلیب واقعیت در این کتاب وقتی خود را نشان میدهد که ایشان هیچ اشارهای به قرون هفتم و هشتم که ظهور بزرگان ادب فارسی است، اشارهای نمی کند و مستقیما نوک پیکان قلم خود را متوجه مغولان و صفویه میکند. و این مطلب را القا می کند هر آنچه بر سر تمدن اسلامی و ایران و حتی بیزانس آمده از این قوم لجوج و سختگیر آمده است و بس.
***
این نگاه تنگ نظرانه به تاریخ و تمدن و انداختن مسئولیت عقیم ماندن تمدن اسلامی از غرب به گردن تورکان به مدت بیش از یک قرن است که سایه بر تحقیق واقعبینانه انداخته و هر آنچه برخی از مستشرقان غربی گفتهاند روشنفکران داخلی نیز آن را تکرار کردند.
-آئین اندیشه در دام خودکامگی ،سید محمد خاتمی ، انتشارات طرح نو ،۱۳۷۹
-همان ص ۵۴و۵۵
-همان ص ۶۳
-همان ص ۵۵
-همان ۵۹ الی ۶۴
تاریخ
2020.05.20 / 09:39
|
مولف
بهنام کیانی
|