آنا صحیفه یازارلار |
خاطره که برایتان نقل میکنم حس غریبی هست که هنوزم به یاد می آورم بی اختیار چشمانم پر اشک شده و بغض گلویم را می فشارد، شاید کسانی که برای برخی شرایط دچار این وضیعت شدن درکم کنند.
خاطره ام از این آهنگ به دوران نوجوانیم میرسد، در مدرسه راهنمایی سعدی واقع در خیابان تختی درس میخواندم ، که در کلاس دوستانم به من گفتن سینما یک فیلم ترکی آوردن ،دیدی؟
من با تعجب گفتم خبر ندارم !
وقتی که زنگ آخر خورد بی اختیار به دوستم که همسایه مان بود ،گفتم به مادرم بگو من رفتم سینما و کمی دیر میام خونه.
پیاده از خیابان تختی به سرعت خودم را به میدان شهرداری رشت رساندم که اکثر سینماها در همان محدوده است، و رسیدم به مقصد و گشتم دیدم سینما سپیدرود فیلمی به نام خان چوپان را آورده.
خیلی ذوق و شوق داشتم، فیلم ترکی ! اونم تو سینمای ایران؟
اصلا باورم نمیشد، انگار عزیز ترین کسم رو سالها ندیده بودم میخواستم ببینم.
بلیط خریدم و رفتم لابی سینما ،انگار فقط من این حال را نداشتم و مدتی در لابی منتظر ماندم تا سکانس در حال پخش تمام شود تا سکانس جدید آغاز شود، از همه اقشار ترکها را میدیدم که می آمدن داخل سینما، کسانی که فارسی صحبت میکردند ولی میگفتند ترکیم و اصالتمان را دوست داریم اما ترکی فقط میفهمیم، برایم عجیب بود ولی ارزشمند بودند که هنوز حس اصالت کشش داشت.
نوبت ما شد داخل سالن نمایش شدیم بعد از مرتب کردن تماشاگران ،چراغها خاموش شد ،اول آگهی و تبلیغات فیلمهای دیگر......
فیلم با نام خدا آغاز شد ،و باور نمیکردم به زبان مادریم و فرهنگ و فیلمی که با تمام وجود میفهمیدمش را در شهرم میدیدم.
سناریو فیلم و نوع بازیهایش مخصوصا آهنگ های فولکورش چنان مرا تحت تاثیر قرار داده بود ،که بیشتر زمان فیلم را اشک میریختم و هر از گاهی خودم را جمع جور میکردم که نکند کسی مرا ببیند و خجالت میکشیدم ولی چه کنم که از اختیارم خارج بود، سارای را میدیدم که تسلیم زور نمیشد، و مردمی که اسارت را با تمام وجود لمس میکردند و مهمتر اینکه فیلمی که از سنت موسیقی آذربایجانیم در حد بضاعتشان استفاده کرده بودند.
فیلم تمام شد و به ناچار به طرف رو شوئی رفتم و صورتم را شستم و از سینما بیرون رفتم، هوا تاریک شده بود، سریع سوار تاکسی شده به طرف خانه رفتم.
شب با خانواده موضوع سینما را بازگو کردم و با اصرار خواهرام قرار شد فردا عصر به دیدنش برویم ،
و فردا به اتفاق خانواده رفتیم و همین حس را در سیمای پدر مرحومم بیاد دارم دیدم و اصلا صحبت نکرد حتی یک لحظه هم خودش نبود،چون پدرم میفهمید و درد مشترکمان را از او فرا گرفته بودم، یعنی عشق به فرهنگمان و حفظ آن در بدترین شرایط .
ترک بودن و ترک ماندن در آن زمانها به مراتب سخت و طاقت فرسا بود با تمام تحقیر ها و توهینها و تبعیضاتی که محال بود هر روز نبینی و کسی را بتوانی بیابی که یک کتاب خاطره از این نژاد پرستیهای دست پخت رژیم ملعون پهلوی لعنت الله که به خرد جامعه داده بود و جنگ نابرابر فرهنگ کشی علیه ترکها بود.
و این احساسها علتش همان تنگ نظریها و خفقان و فشاری بود که شاید به عنوان یک ترک در کشورم با درد و رنج تحمل میکردیم، باران جوکها و ترور شخصیتها، سیل تمسخرها و توهینهای رسانه ای، دریای جعلیات تاریخی و حفظ کتب درسی تاریخ و جغرافیایی که یا حذفمان کرده بودند و یا اگر بودیم به اندازه ،ترکان وحشی و بیابان گرد و.........
خلاصه پس فردای آن روز هم به اتفاق دوستانم و هم مدرسه ای هایمان به تماشا رفتم،و تا آخرین روز عمرم حس آن روزهایم را فراموش نخواهم کرد.
حس غریبی در وطنت و موج خرد کننده نژاد پرستی را از تمام اجزای جامعه ات ،را با تمام وجود به جان خریدن را ما میدانیم چیست، و هیچ گاه آرزوی همچین حسی برای هیچ انسانی نداشته و نداریم، و این نتیجه 55سال اجرای سیاست ترک ستیزی و عرب ستیزی یهودیان،و انگلیس دول غربی مسیحی به دست مزدوران و کودتایی رژیم دیگتاتوری پهلوی بود که آه این ملت آنها را گرفت و نه پدر و نه پسر لیاقت دفن و جان دادن در وطن را نیافتن و خاندانشان تا دنیا دنیاست درد و رنجی که بر این مردم نثار کرده و باعث شدن ،را خواهند کشید و حصرت وطن را به گور خواهند برد.
اگر بنده ضد صهونیزم و انگلیسم فقط نه به خاطر فلسطین و .......
بلکه منه ترک هم قربانی سیاستها و حیله گیریهای آنها هستم و اگر امروز فلسطینی را با گلوله میکشند دول غربی، الخصوص صهونیزم و انگلیس مکار،ترکهای ایران هم محکوم به نسل کشی و نابودی کردند، و آنها میدانند که ترکها همیشه شمشیر اسلام بوده و هستند و اگر ترکها قدرتمند شوند و سر بالا کنند ،بیگانگان دشمن، در بلاد اسلام جایی ندارند .
به امید روزی که واقعیتها هر چقدر هم تلخ را قبول و اگر مسلمان و ایرانی هستیم اصول احترام به حقوق هم را رعایت و پیاده نظام دشمنان قسم خورده اسلام و ای ران نباشیم و به بهانه هایی مختلف سعی در نسل کشی فرهنگی و زبانی با تاریخ سازی و.نگردیم. از تحمل شما به خاطر خواندن خاطره بنده تشکر میکنم.
تاریخ
2019.07.27 / 09:20
|
مولف
ودود اسدی
|