آنا صحیفه یازارلار |
مدت خواندن: دو دقیقه
این وجیزه را برای تمامی پزشکان و پرستارانِ نه تنها ایران بلکه جهان می نویسم که جان شان را بر سر نجات بیماران کرونایی از دست داده و یا می دهند که البته در راس شان«لی ونلیانگ» قرار دارد همان پزشکی که اولین بار زنگ هشدار را به صدا در آورد اما بجای تشویق، از سوی پلیس و حکومت چین توبیخ و تهدید شد و در سکوت از کرونا درگذشت...
آنها به ما بیماران، زندگی بخشیدند و ما بیماران به آنها ویروسِ مرگ بخشیدیم! آنها مرگ را از ما گرفتند تا ما زنده بمانیم و خودشان مردند... شاید در جهان هیچ اثرِ هنری و تابلوی نقاشی، زیباتر و شکوهمندتر از صحنه ای نباشد که در آن، جان انسانی را نجات می دهیم: جان کودکی را از غرق شدن، به زیرِ ماشین رفتن، یا جان پیرمرد و پیرزنی را از افتادن و مرگ... اما به نظر من، از اینهم، صحنه ایی زیباتر و شکوهمندتر وجود دارد و آن زمانی است که خود بجای آنها بمیریم!
سالها پیش فیلمی دیدم بنام «عملیات والکوری» که هالیوود در سال 2008م ساخته بود فیلم، روایتی بود از آلمان نازی و سرهنگ اشتاوفنبرگ یکی از افسران بلندپایه هیتلر که در 20 ژوییه 1944 میخواست هیتلر را ترور کند و جهانی را از شرِ این ویروسِ بدخیم نجات دهند اما هیتلر از این ترور جانِ سالم به در برد و اشتافن برگ و همه افسرانی را که با وی در این ترور همکاری کرده بودند، روز بعد در محوطه زیر همان ساختمان تیرباران شدند... عنوان فیلم یعنی «عملیات والکوری»از خودِ فیلم برایم جالبتر بود:
«والکوری» نام زنان افسانه ای در اسطورههای شمال اروپا بوده که سربازانی را که با شرافت بر خاک میافتند، می جویند تا آنان را به آرامگاه ابدی که ویژه آنهاست ببرند...
تلاش و مبارزه پرستاران و پزشکان در کمک به بیماران نیز جزو زیباترین صحنه هاست و هنگامیکه لحظه آخر و مرگِ خود پرستاران و پزشکان فرا میرسد و قلب شان که حیات می بخشید از حیات می ایستد، روپوش سفیدشان را از تن اش در می آورند و همچنین فشارسنجش و دماسنج طبی، گوشی، چراغ قوه...را و در آخر سوگندنامه بقراط اش را...عینا چون سرباز شهیدی که بندِ پوتین اش را شل می کنند تا برای همیشه از بارِ رنج و تکاپو، آرامش یابند...
«مرا سفر به کجا می برد؟
کجا نشان قدم ناتمام خواهد ماند
و بند کفش به انگشتهای نرم فراغت
گشوده خواهد شد؟...»
تاریخ
2020.03.23 / 14:00
|
مولف
علی مرادی
|