یوخاری

‍ خاطرات و خطرات

آنا صحیفه یازارلار
12 Punto 14 Punto 16 Punto 18 Punto

قبل از انقلاب اسلامی بود ، گاها در کلاس درس بعضی اساتید شرکت می کردیم ، تعداد آنها انگشت شمار بود.

یکی از آنها دکتر دادبان بود ، با آن لهجه تبریزی ، و سری که گاها می لرزید.

برایش علاقه داشتم، درست مثل علامه جعفری بود ، به او هم علاقه داشتم، روز های اول درس که کلاس های زبان خارجه در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود ، باعث شده بود از یک دانشجو بدم بیاید ، یک دانشجوی اهل تهران بود ، با کلاس های زبان باز هم در انگلیسی ضعیف بود ، مثل من ، اما من امکان شرکت در کلاس های زبان نداشتم چون در رضائیه آن زمان چنین کلاس هائی نبود! در حین گفتگوی من با یکی از همکلاسی ها او خندید !نفهمیدم برای چه ، اما فهمیدم برای من خندید ، آن زمان ما به این نوع سیستم و قیافه سوسو ل می گفتیم!

در بیرون به پیش وی رفتم و پرسیدم : ببخشید می توانم سوال کنم برای چی خندیدی؟

با پر روئی تمام گفت: تو گفتی زیر پیراهنی! تعجب کردم و باز سوال کردم :

خوب ، رو پیراهنی می گفتم؟

گفت : نه باید زیر پوش می گفتی!

من تا حال نه از آموزش دهندگان سیستم آموزشی و نه در شهر رضائیه ، این کلمه به گوشم نخورده بود !

خوشحال شدم که در کلاس عکس العمل نشان ندادم و با خودم فکر کردم که بیشتر خیط می شدم ، مدتی این دو کلمه مرا به خود مشغول کرد ، زیر پوش در مقابل زیر پیراهنی ، خدائی زیر پوش کلمه و اسم بهتری بود و یا است.

مسئله برایم حل شد و حتی مدتی بعد فراموش کردم .اما آن زخم زبان و خنده در کلاس برای حرف هایم با دیدن همان سوسول در هر جا که می دیدم ، از حافظه فراموش شده به بیرون می زد ، انگاری روی یک زخم نمک می زدند ، اما ما همکلاس بودیم ، سعی میکردم فراموش کنم فقط فراموش نمی شد.

کلاس های زبان تمام شده بود ، روزی در کلاس جناب دادبان بودیم ، استاد هنوز به کلاس نیامده بود ، من در ردیف آخر نشسته بودم ، آن سوسول هم آمد و کنار من با یک فاصله نیم متری نشست.

علی رغم آشنائی قبلی سلام و علیکی نداشتیم. هر کس به کار خود مشغول بود ، جناب دکتر دادبان وارد کلاس شد ، به احترام استاد همه به پا خاستند و من نیز و حتی آن سوسول نیز! استاد با صدای بلند و لهجه تبریز سلام گفت ، هنوز ایستاده بودیم ، در یک لحظه آن دانشجو معروف به سوسول به آرامی گفت : خدا را شکر ، ترک خر آمد!

در یک لحظه آن زخم زبان و خنده در کلاس زبان به مغزم فشار آورد و اینک زخمی دیگر که کم از اولی نبود، سال پنجاه و سه بود ، دقیقا نوزده ساله بودم مشتی حواله سوسو ل کردم، صدایش در کشاکش نشستن بچه ها روی نیمکت ها شنیده نشد و چون آخر کلاس بودیم فقط استاد که روبه ما بود، واقعه را دید، آرام آرام به پیش من آمد، سرش تکان می خورد و با همان حال از من پرسید: نظری چرا این بچه را زدی؟

بچه که دیگر به هوش آمده بود ، هیچ حرفی نزد و حتی اعتراضی هم نکرد کمی من و من کردم و رک گفتم:

استاد ایشان به شما ترک خر گفت ، منهم زدم! استاد دادبان گفت:

پسر هزار سال می گفت ، نمی توانست ثابت کند !

و رفت درس را شروع کرد ، بدانید وقتی مراجع شبه قضائی زیاد باشد و هر کس بخواهد مجرمان و متهمان را خودش مجازات کند ، بدانید دادگستری در اوج ضعف خود به سر می برد ، بدانید مرجع تظلم در اوج ضعف خود است ، گرانفروشی را خود دولت ، مامور را خود دولت ، تخلفات را خود دولت مجازات کند ، بدانید که دادگستری ندارید!

حتی اگر کسی به من فحاشی کند و به عوض دادگستری ، دانشجو به خودش اجازه مجازات فرد خاطی را بدهد ، بدانید عدالتی ندارید ، بدانید دادگستری مرده است والسلام و پا شد و از کلاس رفت !

تاریخ
2020.06.04 / 16:37
مولف
Axar.az
شرح لر
دیگر خبرلر

قادین گولرسه...

نه آغلارسان، نه سیزلارسان، بیر دردی بئش اولان کؤنلوم...

تبریز دلیلری بیزی اؤزباشینا بوراخدی... – تبریزلی یازار

تبریزلیلره آچیق مکتوب: او کیشی کیمدیر؟

هیمنیمیزه غضبیمیز واردی، میزیلدانیردیق…

ارمنی تعصبو چکه‌ن «بایقوش» آذربایجانلیلار

ارمنیلر بو دعوتی قبول ائتمیرلرسه…

فاجعه اؤنوندییک: رژیمدن حاقیمیزی زورلا آلمالیییق!

سیز ۴۰ میلیونو اونوتموسوز – بایرامینیز مبارک

ارمنیلرین تهدید ائتدیی لو عسگروو وفات ائتدی

خبر خطّی
Axar.az'da reklam Bağla
Reklam
Bize yazin Bağla