آذربایجان جغرافیای عجیبیست و این اعجاب شاید بدون نگرش به حافظهی تاریخی و روح ملی آن قابل درک نباشد، اما با نگاهِ تاریخی به این جغرافیا میتوان اعجابی از اندیشهورزی، خلق تمدن، تاریخسازی و نوع نگاهِ ژرف به انسان و مسائل آن را مشاهده کرد.
سرزمینی که همیشه چه در عهد باستان و چه در عصر معاصر مهدِ تفکر بوده و هست و این حافظهی تاریخی مسئولیت بزرگی را بر دوش این جغرافیا و ساکنانش نهاده است. مسئولیتی انسانی با تکیه بر قدرت تفکر و تعقل.
اما وضعیت این روزهای آذربایجان همتراز با حافظهی تاریخیاش نیست،
حافظهای که پر است از تاریخ زرین و اندیشمندان بزرگ در تمامی حوزهها.
جغرافیایی که در فلسفه امثال سهروردیها و نسیمی ها را دارد، در اندیشهی اسلامی بزرگترین علامهها همچون طباطباییها و جعفریها را میپرورد، مشروطه را میسازد، مهد آغاز اندیشههای چپ و راست و تجدد میشود، اولین مدرسه را با میرزا حسن رشدیه به منطقه میآورد، قهرمانهایی همچون بابکها و حیدرخان عماوغلیها و ستارخان ها را دارد. جغرافیایی که در طول تاریخ، اندیشه و بزرگانش در حجماش نمیگنجید و همیشه فراتر میرفت، امروزه با ملتی گرسنه و تحت فشار شدید فرهنگی و سیاسی که هیچ سلاحی به غیر از تفکر و مبارزه ندارد، به حیات ادامه میدهد. بیشک این وظیفهی فعالان ملی و مدنی آذربایجان است که در چنین شرایطی در خدمت روح ملی آذربایجان بوده و برای طرح مطالبات و احقاق حقوق مردم این سرزمین مبارزه کنند.
اینکه حرکت ملی آذربایجان در چند دهه گذشته همیشه جریانی واکنشگر بوده، نه کنشگر و جریان ساز، ناشی از ضعفی درونیست، ضعفی که از شکاف بین اهداف روحملی و کنشگران ناشی میشود. هر چند که روح ملی همیشه دست بالا را دارد و ایجاب آن یک ضرورت تاریخیست، اما این کنشگران هستند که باید توده را با خواستههای روح ملی همگام کنند.
اما کنشگران و فعالان ملی آذربایجان در انجام این وظیفه نسبتا ضعیف عمل میکنند، ضعف حرکت ملی نیز در اتفاقات و اعتراضات اخیر که کنشی درخور و واحد نداشته و آشفته عمل کرده ناشی از همین است.