آنا صحیفه یازارلار |
امروز قصد داشتم به سه مورد بپردازم. اما سرعت انگشتان من از سرعت تحولاتی که این روزها تجربه می کنیم بسی کندتر است. بنابراین از خیر تشریحات می گذرم و به نکته نظرهایی کوتاه بسنده می کنم.
۱. مورد اول به مقاله ارزشمند حجاریان با عنوان «امکان و امتناع سیاست ورزی در ایران» اختصاص دارد. سعید حجاریان در یادداشت اخیر خود سوال اصلاح طلبانه امکان یا امتناع تغییر را گامی فراتر برده و به پرسش از امکان و امتناع سیاست ورزی در ایران پرداخته است. من چنین استعلایی را به معنای فروپاشی نظری اصلاحات در ایران به معنای مرسوم کلمه می فهمم. چنین فراروی یا بهتر است بگوییم پسروی از طرف تئورسین اصلاح طلبان به معنای حرکت از مسئله مارکسی تغییر به مسئله هابزی نظم است. اصلاح طلبی نه تنها در مسئله تغییر وامانده است، بلکه در آستانه مسئله مندی نظم به انسداد رسیده است. (۱)
۲. مورد بعدی به مقالهای از محمود افشار بر می گردد به نام ««مسئله ملیت و وحدت ملی ایران». دکتر افشار در این مقاله ضمن تعریف ملیت ایرانی دقیقا بر پایه نژاد، فارسی ندانی غیرفارس های ایرانی را مسئله وحدت ملی ایران عنوان کرده و سرآخر جمهوری آذربایجان را که به موجب عهدنامه گلستان از ایران جدا شد، جزیی از مستعمرات خودشان می داند. (۲)
۳. مورد آخر به تصمیم هواداران تیم «تراکتور آذربایجان» مبنی بر «یک دقیقه سکوت در بازی بعدی خانگی روی سکوهای استادیوم سهند بدلیل اعتراض به مرگ انسانیت». دیگر همه می دانند تراکتور آذربایجان نمونه بارزی از «متافوتبال» است که غریوهایش فراتر از سکوها می رود، حتی اگر به دلایلی روان نژندیک به چنین چیزی معترف نباشند. اما تجربهی یک گسست از خلال «رنج انتحار یک انسان»، تلخ ترین اتفاق برای صورتبندی گزاره پیش رو است: روزی که اصلاح طلبی بعد از بیست سال از ضرورت تغییر به امتناع سیاست ورزی می لغزید، آذربایجان در حال بلوغ خود از اتنوس به دموس را تجربه کرد.
تاریخ
2019.09.08 / 11:33
|
مولف
عظیم حسن زاده
|